یک خاطره تلخ و شیرین

جامی است که عقل آفرین می زندش. صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش. این کوزه گر دهر چنین جام لطیف. می سازد و باز بر زمین می زندش.

یک خاطره تلخ و شیرین

جامی است که عقل آفرین می زندش. صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش. این کوزه گر دهر چنین جام لطیف. می سازد و باز بر زمین می زندش.

عشق!!!!!

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم. مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره. زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم. مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری. زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی. مرد جوان: منو محکم بگیر. زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری. مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه. روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد.

گریه نکن

دلت تنگ است میدانم ، قلبت شکسته است می دانم ، زندگی
برایت عذاب است میدانم ، دوری برایت سخت است میدانم … اما
برای چند لحظه آرام بگیر عزیزم …
گریه نکن که اشکهایت حال و هوای مرا نیز بارانی می کند ، گریه
نکن که چشمهای من نیز به گریه خواهند افتاد … آرام باش عزیزم ،
دوای درد تو گریه نیست!
بیا و درد دلت را به من بگو تا آرام بگیری ، با گریه خودت را آرام نکن...!
با تنهایی باش اما اشک نریز ، درد دلت را به تنهایی بگو زمانی که
تنهایی!
گریه نکن که اشکهایت مرا نا آرام میکند .! گریه نکن چون گریه تو را
به فراسوی دلتنگی ها میکشاند ! گریه نکن که چشمهایم طاقت این
را ندارند که آن اشکهای پر از مهرت را بر روی گونه های نازنینت
ببینند ، و دستهایم طاقت این را ندارند که اشکهای چشمهایت را از
گونه هایت پاک کنند .! گریه نکن که من نیز مانند تو آشفته می شوم!
گریه نکن ، چون دوست ندارم آن چشمهای زیبایت را خیس ببینم!
حیف آن چشمهای زیبا و پر از عشقت نیست که از اشک ریختن
خیس و خسته شود؟
ای عزیزم ، ای زندگی ام ، ای عشقم ، اگر من تمام وجودت می
باشم ،اگر مرا دوست میداری و عاشق منی ، تنها یک چیز از تو
میخواهم که دوست دارم به آن عمل کنی و آن این است که دیگر
نبینم چشمهایت خیس و گریان باشند! زندگی ارزش این همه اشک
ریختن را ندارد ، آن اشکهای پر از مهرت را درون چشمهای زیبایت
نگه دار ، بگذار این اشکها در چشمانت آرام بگیرند … عزیزم گریه نکن
چون من از گریه هایت به گریه خواهم افتاد ! وقتی اشکهایت را
میبینم غم و غصه به سراغم می آید!
وقتی اشکهایت را میبینم حال و هوای غریبی به سراغم می آید !
وقتی اشکهایت را میبینم ، از زندگی ام خسته می شوم! وقتی
اشک میریزی دنیا نیز ماتم میگیرد ، پرندگان آوازی نمیخوانند ، بغض
آسمان گرفته می شود ، هوا ابری می شود و پرستوهای عاشق
خسته از پرواز !
گریه نکن عزیزم… آرام باش عزیزم، بگذار این اشکهای گذشته را از
گونه های نازنینت پاک کنم ، دستهایت رادر دستان من بگذار عزیزم،
سرت را بر روی شانه هایم بگذار عزیزم و درد و دلهایت را در گوشم
زمزمه کن عزیزم … من می شنوم بگو درد دلت را عزیزم!
با گریه خودت را خالی نکن عزیزم چون بغض گلویم را می گیرد ، با
گفتن درددلت به من خودت را خالی کن تا دل من نیز خالی شود!
میدانم وقتی این متن مرا میخوانی اشک از چشمانت سرازیر می
شود آری پس برای آخرین بار نیز گریه کن چون این درد دلی بود که
من نیز با چشمان خیس نوشتم ....

گریه نکن

گریه نکن

خاطره

دیشب دیدمشون

بعد از 1سال

بدترین سال زندگیم

اودم خونه

  خاطره ها بهم حمله کردن

نمی تونم تحمل کنم

1 لیوان آب که می خوام آتیش و باهاش خاموش کنم

بی فایدست

به یاد میارم

خوب . بد . خوب . بد ... نمی دونم

 می خوام فراموششون کنم

 چه جوری می تونم خودمو فراموش کنم

همه وجودم تسخیر شده

دیگه تو این دنیا نیستم

باغ – استخر – کوه – اردو – اتوبوس – پلیس – کلاس – نامه  

نمی تونم تمرکز کنم

باید باهاشون کنار بیام

نمیتونم قبول کنم ولی دوسشون دارم

صدای زنگ موبایلمه

نمیدونم چند دقیقه داره زنگ می خوره

بالاخره ساکت می شه

دوباره زنگ می خوره ولی مهم نیست

یاد بیمارستان افتادم

خیلی دلم براش سوخت

دلم می خواست من جای اون بودم

به درد عادت دارم

ولی کاری از دستم بر نمیاد

میفهمم که چقدر ضعیفم

هیچ کاری از دستم بر نمیاد

باز داره یادم میاد

خودمو پشت در بسته می بینم

هر چی میرم بهش نمی رسم

دور میشه

دورتر و دور تر

دیگه نمی بینمش

دیگه هیچ چی نمی بینم


پ.ن: خاک موسیقی احساس تو را می شنود.

فقط خاک